محمد تربتزاده/
برخلاف تصور خیلیهایمان «دارالفنون» اولین مدرسه در کشورمان نیست و خیلی سال پیش از آنکه ایده ساخت مدرسهای به سبک مدرسههای اروپایی در ذهن امیرکبیر جرقه بزند، مدرسه ابتدایی رشدیه تبریز، مدرسه محتشمیه کرمانشاه و مدرسه شوکتیه بیرجند در کشورمان آغاز به کار کرده بودند. درواقع دارالفنون چهارمین مدرسه در تاریخ کشورمان است، اما لابد به دلیل اینکه در پایتخت قرار داشته و بانی ساختش شخصیت مهمی مثل امیرکبیر بوده و کمی تا قسمتی مدرن و شبیه دانشگاههای امروزی خودمان اداره میشده، برای خودش شهرت بیشتری نسبت به سایر مدارسی که آن سالها به همت اشخاصی مثل میرزاحسن رشدیه بنا شده بودند، دست و پا کرده است.
۷ معلم اتریشی
تاریخشناسها میگویند همه چیز از سفر امیرکبیر به روسیه آغاز شد. آقای صدراعظم که چندین مرکز آموزشی عریض و طویل را در شهرهای مختلف روسیه دیده بود، به فکر ساخت یک مرکز آموزشی بزرگ در کشورمان افتاد. به همین خاطر بلافاصله پس از بازگشتش از روسیه، مقدمات ساخت یک مرکز آموزشی را فراهم کرد. آن روزها امیرکبیر شاید برنامه چندان مدون و بلندمدتی نداشت و طبق گفته خودش فقط میخواست ایران با بهره گرفتن از روشهای آموزشی جدید، قدمی به سمت به صنایع و علوم جدید بردارد. برای همین فعالیت علمی دارالفنون، در سالهای اولیه آغازش بهکارش، در رشتههای پیاده نظام، سواره نظام و سایر رشتههای نظامی، طب و جراحی، معدنشناسی و داروسازی خلاصه میشد. دارالفنون در آن سالها هفت معلم اتریشی داشت و شاگردانی که در آن پذیرفته میشدند از خانوادههای اعیان و اشراف بودند و تقریباً تمامشان ۱۴ تا ۱۶ سال داشتند. دارالفنون روی هم رفته ۱۲ دوره دانشآموخته داشت که خیلی از آنها به مقامهای بالایی در کشور رسیدند.
مکتبخانه پادشاهی
طبق نامههای به جا مانده از امیرکبیر، اسناد مربوط به مدرسه و مقالههایی که روزنامه وقایع اتفاقیه درباره مدرسه دارالفنون نوشته است، این مدرسه در سالهای اولیه حیاتش هیچ اسم مشخصی نداشته و مردم از آن با عنوانهایی مثل «مدرسه، مدرسه جدید، مکتبخانه پادشاهی، تعلیم خانه، معلم خانه و مدرسه نظامیه» یاد میکردند. اما امیرکبیر در آخرین نامهای که به سفیر ایران در روسیه برای پیگیری جذب استادان اروپایی مینویسد، از نام «نظامیه» برای مدرسهاش استفاده میکند. اما اینکه چرا این مدرسه به دارالفنون معروف شد، برمیگردد به شکل و شمایل دانشگاهمانند این مدرسه. همانطور که میدانید، تا پیش از تفکیک رشتههای نظامی و طب در دارالفنون و تجدیدنظر در نظام آموزشی ایران، خیلیها این مدرسه را یک دانشگاه میدانستند و متقاضیان ثبت نام در آن هم باید ابتدا در مدارس دیگر یا مکتبخانهها، دوران اولیه تحصیل را میگذراندند تا مجوز ثبت نام را بگیرند. از آنطرف، تحصیلکردهها و فرنگ رفتههای آن زمان، به تقلید از اهالی سرزمین عثمانی، به دانشگاههای اروپایی «دارالفنون» میگفتند. به همین خاطر نام «دارالفنون ایران» ابتدا در میان تحصیلکردهها و بعد از آن در میان عامه مردم جا افتاد.
حمایل سرخ سرتیپی
باز هم برخلاف تصور خیلیهایمان، اولین مدیر دارالفنون، امیرکبیر نبود. درواقع آقای صدراعظم هیچ وقت موفق نشد افتتاح مدرسهای که همیشه آرزویش را در سر میپروراند را ببیند، چون چند روز پیش از افتتاح مدرسه، از سمتش عزل و به کاشان تبعید شد. اولین دسته از استادان به سرپرستی یاکوب ادوارد پولاک هم در ۲۷ محرم ۱۲۶۸ یعنی دقیقاً دو روز پس از دستگیری و تبعید امیرکبیر به تهران رسیدند. هرچند امیرکبیر سفارش آنها را به چند نفر کرده و ناصرالدین شاه هم از ورودشان باخبر بود و حتی «میرزا داوودخان» که مسئول خوشامدگویی به معلمان اتریشی شده بود را به اعطای حمایل سرخ سرتیپی مفتخر کرد، اما طبق گفته معلمان اتریشی، استقبال از آنها به قدری سرد و نامحترمانه بود که خیلیهایشان در همان بدو ورود، از تصمیمشان برای سفر به ایران پشیمان شدند. یاکوب ادوارد پولاک، معروفترین استادی که به ایران آمده بود، در اینباره در کتاب خاطراتش نوشته است: «ما در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شدیم. پذیرایی سردی از ما نمودند. کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شدهاست و چند روز پیش از ورود ما، در پی کارشکنیهای درباریان و به ویژه دسیسههای مادر شاه، که از دشمنان سر سخت امیر نظام بود، میرزا تقیخان از کار برکنار شده بود. اما همینکه امیر از ورود ما آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود این اتریشیهای بیچاره را من به ایران آوردهام. اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم میکردم، اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان رو به راه شود».
۱۳ روز پیش از قتل
دارالفنون در روز یکشنبه پنجم ربیعالاول ۱۲۶۸، دقیقاً ۱۳ روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه و میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمان ایرانی و اروپایی با ۳۰ نفر شاگرد رسماً افتتاح شد. روزنامه وقایع اتفاقیه با همان لحن سخت و رسمی که مختص روزنامههای آن سالها بود، درباره روز افتتاح دارالفنون نوشته است: «در روز یکشنبه پنجم ماه ربیع نخستین از سال ۱۲۶۸ هجری مطابق سنه خامسه از جلوس سعادت مأنوس، مدرسه مبارکه دارالفنون، واقع در ارک محروسه تهران که بنا و انشاء از سال سابق شروع شده بود بر حسب امر فرمان مطاع افتتاح گردید و از آن تاریخ علوم مستظرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکمای اروپا اساس آنها را در ظرف چندین قرن برپا ساخته بودند، در این تأسیس با تقدیس انتشار همی گرفت و اشتهار همی پذیرفت».
هرچند فعالیت مدرسه از همان پنجم ربیع آغاز شد، اما عملیات ساختمانی آن تا یکسال بعد یعنی ۱۲۶۹ قمری ادامه داشت. بنای مدرسه تا حدود ۳۵ سال دست نخورده باقی ماند تا اینکه در سال ۱۳۰۴ قمری، نیرالملوک، وزیر علوم به دستور ناصرالدین شاه که در سفرهای فرنگش از تماشای تئاتر خوشش آمده بود و میخواست در ایران هم هرازگاهی تئاتر تماشا کند، تالار نمایشی در مدرسه ساخت و نخستین گروه تئاتر مدرسه را راهاندازی کرد. دقیقاً از همان زمان هم بود که برای سهولت رفت و آمد پادشاه، درِ اصلی مدرسه در خیابان همایون بسته شد و دری جدید در خیابان ناصریه سابق یا همان ناصرخسرو امروزی ساخته و تبدیل به در اصلی مدرسه شد.
سربازخانه ولیج انگلیس
علاوه بر اینها بد نیست بدانید ساختمانِ امروزی، ساختمان اصلی دارالفنون نیست وهیچ شباهتی به ساختمانی که میرزا تقی خان امیرکبیر دستور ساختش را داده بود، ندارد. محل ساختمان اصلی را امیرکبیر شخصاً در مجاورت کاخهای سلطنتی و در مکانی که سربازان آموزش نظامی میدیدند، انتخاب کرد و به میرزا رضاخان مهندس تبریزی که یکی از پنج نفر محصل معروف اعزامی به لندن در زمان عباس میرزا بود، دستور تهیه نقشه ساختمان را داد. مهندس تبریزی نقشه ساختمان را با استفاده از طرح عمارت سربازخانه ولیج انگلیس طراحی کرد و سال ۱۲۶۷ قمری، نقشه آن را به محمد تقی معمارباشی که مسئول احداث ساختمان بود، تحویل داد. تقریباً یک سال طول کشید تا بنای اصلی دارالفنون کامل شود. سال ۱۲۶۸ قمری، ساختمانی که دور تا دور حیاط بزرگش، ۵۰ اتاق مربعی چهار در چهار کز کرده بودند، تحویل دربار ناصرالدین شاه شد.
ساختمان دارالفنونِ زمان امیرکبیر، ۸۰ سال پابرجا ماند و با وجودی که هیچ مشکلی نداشت و همچنان قابل استفاده بود، لابد به دلیل معماری سنتی و نشانههای اسلامیاش، در سال ۱۳۴۸ قمری تخریب شد. در آن سال میرزا یحیی خان اعتمادالدوله قراگزلو، وزیر معارف وقت، ساختمان اولیه را با خاک یکسان کرد و با نقشه و نظارت مارکف که یکی از مشهورترین معماران روسی دنیا بود، ساختمان فعلی را به جای آن ساخت. علی اصغر حکمت، وزیر وقت فرهنگ هم پنج سال بعد، عمارتی را به شمال و جنوب مدرسه اضافه کرد و طبق ادعای منابع تاریخی، بنای دارالفنون از آن موقع به بعد، دست نخورده باقی مانده است.
دارالفنون از نفس افتاد
تعداد مخالفان درباری و غیردرباری امیرکبیر آنقدر زیاد بود که نمیشود گفت دقیقاً چه کسانی و از چه زمانی شروع به سنگاندازی در مسیر پیشرفت دارالفنون کردند، اما آنطور که در منابع تاریخی آمده، سنگ اندازیها از نخستین روزی که امیرکبیر ایده ساخت مدرسهاش را با شاه درمیان گذاشت، آغاز شد و تا سالیان دراز ادامه داشت. شاید بزرگترین مخالف دارالفنون «میرزا آقاخان نوری» جانشین امیرکبیر در صدراعظمی بود که طبق گفته «پولاک» بارها قصد داشت با معلمهای خارجی تسویه حساب کرده و آنها را از کشور بیرون کند، اما ناصرالدین شاه که یکی از طرفداران اصلی این مدرسه بود، هیچ وقت اجازه این کار را نداد. پادشاه آنقدر به این مدرسه علاقه داشت که سالی چند نوبت از آن بازرسی و شخصاً در پایان امتحانات نهایی، به معلمان و شاگردان مدال و لوح افتخار اهدا میکرد. نفوذ عطارها و طبیبهای سنتی که تدریس پزشکی در دارالفنون را خطری بزرگ برای خود میدانستند، سوسه آمدنهای مکرر درباریها و ترساندن ناصرالدین شاه از اینکه شاگردان دارالفنون ضد سلطنت بار میآیند و تشکیلات فرماسونری میرزا ملکم خان به عنوان یکی از استادان اصلی دارالفنون اما بهتدریج ناصرالدین شاه را نسبت به این مدرسه بدبین کرد. هرچند پادشاه ایران به دلیل اینکه نگران وجهه ایران در دنیا بود، هیچ وقت اجازه تعطیل شدن دارالفنون را نداد، اما طبق اطلاعات تاریخی، در آخرین دهه سلطنت ناصرالدین شاه، بودجه مدرسه کاهش پیدا کرده بود، رعایا به طور کامل از حق ثبتنام در مدرسه محروم شده بودند و درباریها و اشراف هم اجازه نمیدادند فرزندانشان در این مدرسه درس بخوانند، به همین خاطر دارالفنون در آن سالها به طور کامل از نفس افتاده بود و دیگر هیچ شباهتی به میراث اولیه بهجا مانده از امیرکبیر نداشت.
نظر شما